امشب نزدیک بود چش و چار (منظورم همون چشم هس ) دو نفر رو کور کنم. با یه کوچولو فاصله

اولین  چشم توی پیاده رو بود. کیفم روی دستم بود و تند تند راه میرفتم.حدود ۳۰ نفری خانم روبروی مدرسه دخترونه ایستاده بودن. با سرعت از کنار همه گذشتم (با حرکت مارپیچ ).یه لحظه کیفم خورد به یه چی. برگشتم نگاه کردم یه پسر بچه کوچولو بود و داشت کلاهشو جا به جا میکرد 

اگه اون کلاه لبه دار نبود بندهای آویزون از کیفم به چشمش میخورد :|

دومین چشمم هم توی مسجد بود. با سرعت چادر تا شده و باز میکردم.دستم خورد به پیشانی یه خانم :|.فقط یه عذر خواهی کردم


مکبر مسجد امشب همه رو غلوط غلوت گفت

همون ابتدا بجای تکبیره الاحرام گفت سبحان الله.توی دلم گفتم امشب خدا به داد ما برسه، صف جلو هم نیستیم صدای حاج آقا رو بشنویم. خلاصه همه رو اشتباه گفت. بین زمین و هوا بودیم.

آخرای نماز بود کل میزهای پشت سر من ریخت روی زمین.یه خانمی دیر اومده بود و می خواست صندلی و میز برداره :|

عجب نماز و مسجد رفتنی شد امشب :)







مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

mygetcahsday وبلاگ هم مسیر | دلنوشته های رضا محمودصالحی وب سایت خصوصی امیرحسین سلیمانی تعمیر پروژه آمار و مدلسازی دوم و سوم دبیرستان پایگاه مذهبی بقعه فعالیتهای شورای دانش آموزی دبیرستان سید جمال الدین اسد آبادی دوانویس Miguel Reggie